شرحی بر زمانه

بازآی ودل تنگ مرامونس جان باش***وآن سوخته رامحرم اسرار نهان باش

شرحی بر زمانه

بازآی ودل تنگ مرامونس جان باش***وآن سوخته رامحرم اسرار نهان باش

یه جابنویس که هیچ موقع پاک نشه :


بازآی ودل تنگ مرامونس جان باش
وآن سوخته رامحرم اسرار نهان باش
 

 
 
 


 
یکشنبه 22 فروردین 1389 ساعت 09:39 

 

 

*************************************************** 

 

مثل همیشه آروم. متین .باکمالات .فهمیده وازهمه ویژه تر.صبور
مرور خاطرات گذشته   چقدر زیباست .لبریزازحسهای قشنگ .بارزترینش حس یکی شدن حس همیشه باتوبودن .یه دنیاآرامش .یه آسمون آنسانیت یه حس ناب. یه انسان ناب 
تواین زمانه نامرد دیگه نیاز ندارم چراغ به دست بدنبال انسان واقعی بگردم .خیلی وقته پیداش کردم
از ته ته ته دل از خدامی خوام همیشه سالم وپرانرژی باشی .انشااله ایام وسرنوشت پیش روت  همیشه سرشار از خاطرات شادوخوش وآدمای  قدرشناس باشه ......بگو ایشاله 
می خواستم چندتااز شکلامو برات بفرستم .نشد
باشه تابتونم بر قسمت تماس بامن پیروز بشم ...........بگو ایشاله
گنجی
 

 
 من همون تو
 

 
دوشنبه 6 اردیبهشت 1389 ساعت 13:07

سهراب سپهری

  

 

صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می روید
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف، درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد
و خاصیت عشق این است
کسی نیست
بیا زندگی را بدزدیم آن وقت
میان دو دیدار قسمت کنیم
بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم
بیا زودتر چیزها را ببینیم
ببین عقربک های فواره در صفحه ساعت حوض
زمان را به گردی بدل می کنند
بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی ام
بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را
مرا گرم کن
و یک بار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد
و باران تندی گرفت
و سردم شد آن وقت در پشت یک سنگ
اجاق شقایق مرا گرم کرد
در این کوچه هایی که تاریک هستند
من از حاصل ضرب تردید و کبریت می ترسم
من از سطح سیمانی قرن می ترسم
بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاهشان چراگاه جرثقیل است
مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد
مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات
اگر کاشف معدن صبح آمد صدا کن مرا
و من در طلوع گل یاسی از پشت انگشت های تو بیدار خواهم شد
و آن وقت
حکایت کن از بمبهایی که من خواب بودم و افتاد
حکایت کن از گونه هایی که من خواب بودم و تر شد
بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند
در آن گیر و داری که چرخ زره پوش از روی رویای کودک گذر داشت
قناری نخ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست
بگو در بنادر چه اجناس معصومی از راه وارد شد
چه علمی به موسیقی مثبت بوی باروت پی برد
چه ادراکی از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراوید
و آن وقت من مثل ایمانی از تابش استوا گرم
ترا در سر آغاز یک باغ خواهم نشانید

   "سهراب سپهری"

سلام

خبری ازت نیست 

 

ایشاله که سالم باشی و آرامش همراهت باشه 

 

  یه شعر + یه عکس

 

تقدیم به تو 

 

به امید دیدار 

 

گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو برو

شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو

 

از پی دیدن رخت همچو صبا فتاده ام

خانه به خانه در به در کوُچه به کوچه کو به کو

 

میرود از فراق تو خون دل از دو دیده ام

دجله به دجله یم به یم چشمه به چشمه جو به جو

 

دور دهان تنگ تو عارض عنبرین خطت

غنچه به غنچه گل به گل لاله به لاله بو به بو

 

ابرو و چشم و خال تو صید نموده مرغ دل

طبع به طبع دل به دل مهر به مهر و خو به خو

 

مهر تو را دل حزین بافته بر قماش جان

رشته به رشته نخ به نخ تار به تار پو به پو

 

در دل خویش "طاهره" گشت و ندید جز تو را
صفحه به صفحه لا به لا پرده به پرده تو به تو

                                                                                                

 

 

 

 

 

 

چه روزگاریه

 خیلی سخته از دوستات نامردی و بی معرفتی ببینی 

 

چه روزگاریه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 

 

پس معرفت کو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

 

عشق کو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟  

 

دوستی و دوست داشتن کو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟  

 

 امان.................................. 

 

 

ایشاله دیدمت بهت میگم از گلایه هام از روزگار

 

 

من دچار خفقانم، خفقان!
مشت می‌کوبم بر در
پنجه می‌سایم بر پنجره‌ها
          من دچار خفقانم، خفقان!

من به تنگ آمده‌ام، از همه چیز
بگذارید هواری بزنم،
-آآآآآآی!
     با شما هستم!
     این درها را باز کنید!
من به دنبال فضایی می‌گردم،
     لب بامی،
        سر کوهی،
            دل صحرایی
که در آنجا نفسی تازه کنم.
آه!
می‌خواهم فریاد بلندی بکشم
           که صدایم به شما هم برسد.
من هوارم را سر خواهم داد،
          چاره درد مرا باید این داد کند.
از شما خفتهء چند،
چه کسی می‌آید با من فریاد کند؟
وقتی که حتی آخرین جرعهء‌ این جام تهی‌ هم مستت نمی‌کند!
وقتی که تشنه‌ای
و وقتی که آب تشنه‌تر از توست
و و و
…..

تشنه می‌نالد که کو آب گوار ……. آب هم نالد که کو آن آب‌خوار (مولانا)