شرحی بر زمانه

بازآی ودل تنگ مرامونس جان باش***وآن سوخته رامحرم اسرار نهان باش

شرحی بر زمانه

بازآی ودل تنگ مرامونس جان باش***وآن سوخته رامحرم اسرار نهان باش

اندکی شعر

*انتظار*
 شب که می نشیند روی دوش زمین
 ماه که می کند سروری در دل گنبد مینا
 چشمهایی هم هست
 همیشه منتظر، دوخته به اندیشه آمدنت
 در تصور لحظه های پر شوخ وصال
 و در همین حال
 ریز ریز می گرید 

 

 

*آرام بگیر*
 در تو در توی ذهنم
 در رفت و آمدی
 چه می شود "تو" را
 بیا و برای یکبار هم که شده
 دست بردار از کولی گری
 بیا و بچش
 طعم یکجانشینی را
 نمی دانی چه می کشم
 از این آمدن ها و از آن رفتنهایت
 "تو" راحتی
 دوره گردی پیشه توست
 آوارگی هم پیاله توست
 منم این وسط درمانده
 پشت دیوار عزلت
 شده ام همسایه حسرت
 چه می شود "تو" را 

 

 

*همیشه تو را می بینم*
 .
 شبها
 .
 در رؤیا
 .
 عجیب است
 .
 طی الارض می کنی.
 .
 قدم رنجه می کنی
 .
 دل ما را شاد می کنی
 .
 فاصله ها را کم می کنی
 .
 مرا به آغوش می کشی
 .
 بوسه باران می کنی
 .
 دل مرا تنگ تر می کنی
 .
 بعد... بی هوا پرواز می کنی
 .
 در میان خاطرات گم می شوی
 .
 لا به لای اشکها غرق می شوی
 .
 گوهر نایاب می شوی
 .
 و من دوباره در حجم تنهایی ایم خانه می کنم،
 کز می کنم،
 بغض می کنم،
 گریه می شوم،
 ناله می شوم،
 درد می کشم.... درد می شوم.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

غروب بود نبودی چقدر بد شده بودم
 شبیه قطعه زمینی که بی سند شده بودم

 

 فرار کردم واما نداشت فایده هر چند
 که بی حضورتو زندانی ابد شده بودم

 

 نگاه ساحل ودریا به اشک ممتد من بود
 که جذب بازی دنیای مستند شده بودم

 

 به چشم فاصله لبخند عنکبوت نشسته
 از این که مثل نگاهی که می تند شده بودم

 

 نمی شود نبخواهم چقدر تنگ تو باشد
 دلم که فلسفه اش را خودم بلد شده بودم

 

 امید آمد و دستی به بهت صورت من زد
 منم کسی که دل از تو نمی کند شده بودم