شرحی بر زمانه

بازآی ودل تنگ مرامونس جان باش***وآن سوخته رامحرم اسرار نهان باش

شرحی بر زمانه

بازآی ودل تنگ مرامونس جان باش***وآن سوخته رامحرم اسرار نهان باش

دوست

سلام 

 

روز خوبی داشته باشی 

 

تقدیم به تو 

 

یه تفال 

  

هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاک
گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک

 

مرا امید وصال تو زنده می‌دارد
و گر نه هر دمم از هجر توست بیم هلاک

 

نفس نفس اگر از باد نشنوم بویش
زمان زمان چو گل از غم کنم گریبان چاک

 

رود به خواب دو چشم از خیال تو هیهات
بود صبور دل اندر فراق تو حاشاک

 

اگر تو زخم زنی به که دیگری مرهم
و گر تو زهر دهی به که دیگری تریاک

 

بضرب سیفک قتلی حیاتنا ابدا
لان روحی قد طاب ان یکون فداک

 

عنان مپیچ که گر می‌زنی به شمشیرم
سپر کنم سر و دستت ندارم از فتراک

 

تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند
به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک

 

به چشم خلق عزیز جهان شود حافظ
که بر در تو نهد روی مسکنت بر خاک

سلام

میخوام تعریف کنم  

 

تعریف کنم 

 

از 

جسارتت 

شجاعتت 

 استقامتت 

 

از 

خوبیت 

مهربونیت 

... 

 

 

همش تعریفه 

مثل کوهی 

 

 

 

ایول داری 

 

ایشالله مزد این همه صبرت  

 

روزای خوب و آروم باشه 

 

که دلم همیشه میگه هست 

 

 

دوست دارم بهترین

تا حالا............

 

بچه ام 

 

تاحالا طعم تلخی به زبونم نخورده که از تلخیش واسم یه خاطره تلخ بمونه  

 

!!!!!!! 

 

نه 

 

 کامم تلخ شده 

خاطره تلخم دارم 

 

ولی 

 

شیرینی پس چی  

 

عسل پس چی 

 

                                                                                    مسکن پس چی

 

دوستدارم بچه بمونم که همیشه عاشق عسل خودم باش 

 

دوستدارم از عسلم بگم 

 

 

تا حالا نه  

 

حالا 

 

  

یادمون نره اگه تلخی نباشه شیرینی واسمون عسل نمیشه  

 

 

و راستی

 

یه روز یه سنگر میسازم که تمام تلخی و بدی بخورن بهش همون پشت دیوار بمونن تا دق کنن 

 

 

چقد خوبه  

 

 

دددددددددددددددددددددددددددددددد عسلم 

 

 

ببخش 

کلمات جاری شدن

بازم دددددددددددددددد

سلام بهانه دلتنگیم 

 

میخواستم از د    دلتنگی بگم 

 

نمیشه از این حس همیشگیم بنویسم گفتم یه شعر تقدیمت کنم 

 

 

 

من هنوز هم ماتم، در حضور چشمانت

مثل سایه ای تاریک، محو نور چشمانت

گرم می کند دل را، آن فروغ جادویی

شعله ای که می پیچد، در تنور چشمانت

چون تو آمدی بیرون، کوچه پر تلاطم شد

ماه آسمان گم شد، در بلور چشمانت

می نویسمت هر شب، در کتاب رویاها

خواب عشق می بینم، با مرور چشمانت

مثل قصه پایان داشت، دیدنت ولی ایکاش

لحظه ها نمی مردند، در عبور چشمانت

مرگ هم اگر آید، من جدا نخواهم شد

زنده می کنم خود را، در حضور چشمانت

بیقرار شد جانم، بی صدا ، صدایت کرد

 عاقبت مسلط شد، بر غرور چشمانت 

 

 

 

به امید روزای خوب باهم بودن

کوه صبری

سلام بهترینم 

 

بعد از یه دیدار آروم امروز اومدم اینجا رو درست کردم 

 

مهندس کامپیوتر هم شدیم  

 

راستی صبورم   

اومدم اینجا از صبرت بنویسم 

  

بنویسم که صبورترینی 

 

بنویسم... 

 

مگه میشه توی نوشته صبرت رو تعریف کرد !!!! 

 

واژه ها کم میارن 

 

دوست دارم بگم 

 

دوستت دارم بهترین  

 

 

راستی چقد من لوسم ها 

 

 

به امید روزای خوب با هم بودن