شرحی بر زمانه

بازآی ودل تنگ مرامونس جان باش***وآن سوخته رامحرم اسرار نهان باش

شرحی بر زمانه

بازآی ودل تنگ مرامونس جان باش***وآن سوخته رامحرم اسرار نهان باش

بارون

سلام عزیزم 

 

حقیقتا" تنها وجود خودته که مرحمی میشه روی زخمای حرکات این مترسکهای کاملا" - اطرافم .

 

باشه که با حضورت یه روز همه این - ها  برن و فقط  +  بمونه واسمون 

 

د د   

 

 

سالم و شاد باشی 

 

 

یه شعر هم تقدیم : 

 

 

 

چند روزیست که دل تنگ تو گشتم باران

 

شیشه هامان پر گرد است بیا

 

تاکه  شاید تو  ...

 

شاید تو بشویی ما را...

 

آسمان سخت گرفت است ولی ..

 

خبری نیست ز تو...

 

التماست کردم که بیایی و بشویی همه ی زشتی ها...

 

چشم هایم  خسته ست

 

نگرانم بخدا

 

همه انسان هستیم

 

ولی آدم اندک...

 

شهرمان پرشده  از اینهمه آدم نما...

 

تو بیا ای باران...

 

و بشوی گرد از این شهر بلا...

 

تا بدانیم که آدم چه کسی است

 

التماست کردم

 

که بیایی باران...

آ 

نقدر خاک نشست است بر این شهر که امروز دگر..

 

نیست پیدا که چه زشت است و چه خوب...

 

تو ببار ای باران

 

تو امید همه ای

 

چتر هامان بسته است

 

 تو ببار ای باران...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد