شرحی بر زمانه

بازآی ودل تنگ مرامونس جان باش***وآن سوخته رامحرم اسرار نهان باش

شرحی بر زمانه

بازآی ودل تنگ مرامونس جان باش***وآن سوخته رامحرم اسرار نهان باش

امروز ددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددلم گرفت  

 

 

تقدیم : 

 

گاهی پر از نیازم، گاهی بت صبوری

گاهی خدای احساس، گاهی به فکر دوری

روزی پرنده ای با حال و هوای پرواز

یک روز دلشکسته، دلگیر ِ روز آغاز

دلگرم ساز باران، گاهی گل بهارم

پاییز مبتلا را گاهی به سینه دارم

گاهی دلم هوای یک شعر و یک ترانه

روزی نگفتن از تو، زیباترین بهانه

گاهی در آسمانم صدها ستاره دارم

برخی شبان تاریک، تنها و بیقرارم

گاهی خدای عشقم از بس که پُرامیدم

گاهی در آرزوی یک لحظه ی سپیدم

گاهی بهار احساس، سرزنده از نگاهی

گاهی اسیر تردید، همخانه ی سیاهی

گاهی رسیده بر من صدها گل بهانه

گاهی اسیر کینه از هرچه عاشقانه

گاهی به پای این دل تا انتها نشینم

گاهی غرور محضم، تشویش آتشینم

این روزگار صدرنگ، صدها ترانه دارد

گاهی هوای سازش، گاهی بهانه دارد

هر قصه ای سراسر درگیر تلخ و شیرین

از چشم من نبین تو، تقدیر گشته تعیینش

 

************************************************** 

 

گاهی هوای بال و پرت را به من بده

سوز نگاه مختصرت را به من بده

در این هجوم نیمه شب و بادهای تند

میل ِ پریدن و خطرت را به من بده

می دانم از تمام جهان خسته می شوی

یکبار هم بیا و سرت را به من بده

با دستهای ساده ی خود می نوازمت

فریاد های بی ثمرت را به من بده

گونه کبود از چه تو درمانده می شوی

بیدادهای درجگرت را به من بده

آه ای عزیز من نفست درد می کند

گل زخم های پرشررت را به من بده

خونم نثار قامت ِبالا بلند تو

نقش ِفدائی و سپرت را به من بده

دردت تمام جسم مرا فتح می کند

چشمان ِ سرخ بی خبرت را به من بده

پیش از هجوم مرگ و هوای سیاه گور . . .

طعم سپید ه ی سحرت را به من بده 

 

 

****************************************************

امروز

چه زود شد امروز - اینقد زود بود که فرصت نشد بگم سال نوت مبارک - نمی دونم - بازهم به امید د د د د د د د د د د د د د د یدار

چه زود

سلام 

 

چه زود می گذره زمان 

 

یکشنبه 14 فروردین ماه سال 1390 ساعت 14:40 

 

اینجا آسمان ابریست ، آنجا را نمیدانم... اینجا شده پائیز ، آنجا را نمیدانم... اینجا فقط رنگ است ، آنجا را نمیدانم... اینجا دلی تنگ است ، آنجا را نمیدانم. وقتی که بچه بودم هر شب دعا میکردم که خدا یک دوچرخه به من بدهد. بعد فهمیدم که اینطوری فایده ندارد. پس یک دوچرخه دزدیدم و دعا کردم که خدا مرا ببخش

هی با خود فکر می کنم ، چگونه است که ما ، در این سر دنیا ، عرق می ریزیم و وضع مان این است و آنها ، در آن سر دنیا ، عرق می خورند و وضع شان آن است!

نمی دانم ، مشکل در نوع عرق است یا در نوع ریختن و خوردن
آآاهههههههههههههه


دکتر علی شریعتی 

  

 

و

 

شنبه 14 فروردین ماه سال  1389 ساعت 0 9:23 

 

سلام سلام منم باندازه یه آرزو
سالها نومیشوند ومیگذرند تولد ومرگ (چه خوب چه بد چه زود) تنهاحضورت دلیل بودن وحضور و...
درجمع تک صنوبرم چون ماه نشسته ای من همین گوشه ام دربرسایه ات منشینم
سایه ات مستدام
بعلاوه یه عالم حرفها وحسهای جورواجور که .....  

 

 

************************************************ 

 

چه زود  

 

اندازه یه  چشم بهم زدن 

 

با وجود سرعتش  ذره ای از علاقه و دوست داشتن رو نمی تونه ببره

١٣٩٠

سلام - د د د د د د درسرزمین گذران ثانیه ها فقط لحظات و خاطرات باهم بودن جاودان می شوند و می مانند و بقیه لحظات با آدم های خودشان به سرعت می گذرند - به امید د د د د د د د د د د د دیدار

بهار

سلام بهار ، سلام بهانه بهار ، سلام بهترین در بهار - نمیدونم چه اندازه ای بگم واسه وسعت لحظه های دلتنگی و انتظارم و نمی دونم چی بگم از سرتاسر شوق دیدارت ولی فقط و فقط آرزوهام رو میشمارم واسه سلامتی و خوب بودنت و تاهمیشه داشتنت- بغضم بازشدباپیامت-دوستت دارم