سفر به مرکز ایران
تهران
کاریه
میخوام یه دکتر هم برم
سرسبزترین بهار تقدیم تو باد
آوای خوش هزار تقدیم تو باد
گویند که لحظه ایست روییدن عشق
آن لحظه هزار بار تقدیم توباد
به امید دیدار
این شعر هم تقدیمی بهمراه ۱۰۰۱ حس خوب از همه احسسات خوب دنیا
ما گدایان خیل سلطانیم
شهربند هوای جانانیم
بنده را نام خویشتن نبود
هر چه ما را لقب دهند آنیم
گر برانند و گر ببخشایند
ره به جای دگر نمیدانیم
چون دلارام میزند شمشیر
سر ببازیم و رخ نگردانیم
دوستان در هوای صحبت یار
زر فشانند و ما سر افشانیم
مر خداوند عقل و دانش را
عیب ما گو مکن که نادانیم
هر گلی نو که در جهان آید
ما به عشقش هزاردستانیم
تنگ چشمان نظر به میوه کنند
ما تماشاکنان بستانیم
تو به سیمای شخص مینگری
ما در آثار صنع حیرانیم
هر چه گفتیم جز حکایت دوست
در همه عمر از آن پشیمانیم
سعدیا بی وجود صحبت یار
همه عالم به هیچ نستانیم
ترک جان عزیز بتوان گفت
ترک یار عزیز نتوانیم