شرحی بر زمانه

بازآی ودل تنگ مرامونس جان باش***وآن سوخته رامحرم اسرار نهان باش

شرحی بر زمانه

بازآی ودل تنگ مرامونس جان باش***وآن سوخته رامحرم اسرار نهان باش

ب ی ت و ب ه س ر ن م ی ش ود...

بی همگان به سر شود ، بی تو به سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود

دیده عقل مست تو چرخه چرخ هست تو
گوش طرب به دست تو ، بی تو به سر نمی شود

جان ز تو جوش می کند دل ز تو نوش می کند
عقل خروش می کند ، بی تو به سر نمی شود

خمر منو خمار من  باغ  منو بهار من
خواب منو قرار من ، بی تو به سر نمی شود

جاه و جلال من توئی ملکت و مال من توئی
آب زلال من توئی ، بی تو به سر نمی شود

گاه سوی  وفا روی ، گاه سوی جفا روی
آن منی کجا روی ، بی تو به سر نمی شود

دل برهند بر کنی ، توبه کنند بشکنی
این همه خود تو می کنی ، بی تو به سر نمی شود

بی تو اگر به سر شدی زیر جهان زبر شدی
باغ ارم سقر شدی ، بی تو به سر نمی شود 

 

 

ب ی تو ب ه س ر ن م ی ش ود...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد