امشبم قصه ی دلتنگی میخونم
به یاد تو
قصه ی قشنگیه
درسته همش دلتنگیه
ولی زمینش امیده
احساسه
مهربونیه
...
زمینش تویی
واسه همین قصه ی قشنگیه
سایه ات سایبان
مهربان
دو تا شعر از قیصر امین پور که قشنگن گفتم تقدیمت کنم
تقدیم به تو بهترین
دستور زبان عشق
دست عشق از دامن دل دور باد!
میتوان آیا به دل دستور داد؟
میتوان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟
موج را آیا توان فرمود: ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد؟
آنکه دستور زبان عشق را
بیگزاره در نهاد ما نهاد
خوب میدانست تیغ تیز را
در کف مستی نمیبایست داد
اگر عشق نبود
از غم خبری نبود اگر عشق نبود
دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود؟
بی رنگ تر از نقطه ی موهومی بود
این دایرهی کبود، اگر عشق نبود
از آینهها غبار خاموشی را
عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود؟
در سینهی هر سنگ دلی در تپش است
از این همه دل چه سود اگر عشق نبود؟
بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟
دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود
از دست تو در این همه سرگردانی
تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود؟
سلام
یه سلام به اندازه یه آرزو
نه یه دنیا آرزو
آرزوهای خوب واسه تو
گفتم بیام از یه روز با هم بودن بنویسم
اولش با یه پیام شروع شد
داریم میایم
چه کوتاه
اما
چقد شیرین
چقد شاد
چقد انرژی مثبت
چه انتظار شیرینی
اومدی
آغاز یه حس خوب با هم بودن
زود گذشت
چه خوب
چه بد
زیارت نشد بریم
ولی
به چشمه رفتیم
تنها حضورت دلیل بودن و حضور بود
حرف همیشگیم
چقد خوبه هستی